۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

کابوسی که خواب دیشبم را آشفته کرد!!؟؟


دیشب خواب دیدم که در انتهای رودخانه ای باریک ایستاده ام با تعدادی از دوستان قبلی ام !! …جند تایی از اعضای خانواده هم در فاصله ای دورتر ایستاده بودند. به رودخانه با نگرانی چشم دوخته بودم. آب رود به سمت ما جاری بود ولی رودخانه سرشار از جسدهایی بود که با جریان آب به انتهای آن یعنی به دامن ما میریخت. من به جسدهایی  که دیگر در آنها  زندگی نبود، می نگریستم و بشدت نگران بودم. تعدادی از دوستان فیس بوکی ام هم در سیاهی این کابوس مرا همراهی میکردند...

 از خواب برخاستم و در نیمه شب به معنی خوابی اندیشیدم که شبم را آشفته کرده بود. چه حادثه ای در انتظار بود؟

بنا به عادت همیشگی ام خوابم را روی کاغذ آوردم. 
خوابی از زنجیره خوابهایی که درونم را بهم می ریزد.

عاطفه اقبال – شنبه 7 دسامبر 2010

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر